داستانک های پسرک بی نمک
جالب ترین نوشته ها 
قالب وبلاگ
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان نوشته های یک پسر بی نمک و آدرس namakdoon.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





ظهر یک روز سرد زمستانی وقتی امیلی به خانه برگشت پشت در ، پاکت نامه ای رادید که نه تمبری داشت و نه مُهر اداره پست روی آن بود؛ فقط نام و آدرس خودش روی پاکت نوشته شده بود. او با تعجب پاکت را باز کرد و نامه داخل آن را خواند:
امیلی عزیز!
عصر امروز به دیدن تو می آیم، تا تو را ملاقات کنم.
با عشق خدا


ادامه مطلب
[ 27 مهر 1389برچسب:, ] [ 15:47 ] [ namakdoon ]

هوس زن گرفتن به سرم زده بود. دوست داشتم وضع مالی خانواده همسرم پایین‌تر از خانواده خودم باشد تا بتوانم زندگی بهتری برایش فراهم کنم. مادرم چنین دختری برایم در نظر گرفته‌بود. نمی‌دانم این خبر چگونه به گوش رئیسم رسید چون به صرف نهار دعوتم کرد تا نصیحتم کند. اسم رئیس من عاصم است اما کارمندان به او می‌گویند عاصم جورابی!!!


ادامه مطلب
[ 27 مهر 1389برچسب:, ] [ 15:18 ] [ namakdoon ]

يکي بود يکي نبود، غير از خدا هيچکس نبود
در يک چمنزاري خرها و زنبورها زندگي ميکردند.
روزي از روزها خري براي خوردن علف به چمنزار ميآيد و مشغول خوردن ميشود.
..


ادامه مطلب
[ 27 مهر 1389برچسب:, ] [ 14:57 ] [ namakdoon ]

خانم حميدي براي ديدن پسرش مسعود ، به محل تحصيل او يعني لندن آمده بود‎. او در آنجا متوجه شد كه پسرش با يك هم اتاقي دختر بنام Vikki ‎ زندگي ميكند. كاري از دست خانم حميدي بر نمي آمد و از طرفي هم اتاقي مسعود هم خيلي خوشگل بود...


ادامه مطلب
[ 26 مهر 1389برچسب:, ] [ 22:14 ] [ namakdoon ]

روزی حضرت سلیمان (ع ) در کنار دریا نشسته بود ، نگاهش به مورچه ای افتاد که دانه گندمی را باخود به طرف دریا حمل می کرد .سلیمان (ع) همچنان به او نگاه می کرد که دید او نزدیک آب رسید.در همان لحظه قورباغه ای سرش را از آب دریا بیرون آورد و دهانش را گشود ، مورچه به داخل دهان او وارد شد ، و قورباغه به درون آب رفت...


ادامه مطلب
[ 26 مهر 1389برچسب:, ] [ 21:22 ] [ namakdoon ]

 

روزي لقمان به پسرش گفت امروز به تو ۳ پند مي دهم كه كامروا شوي

- اول اين كه سعي كن در زندگي بهترين غذاي جهان را بخوري!!!

 


ادامه مطلب
[ 26 مهر 1389برچسب:, ] [ 18:4 ] [ namakdoon ]

 

روزي از روزها يه پدر پيري از توابع آذربايجان از پسر زبروزرنگش ميخواهد كه گله گوسفندها را به چرا ببره پسر كه حوصله اين كارها را نداشت بهانه مي آورد پدره ميگه پسرم كاري را كه الان بهت ميگم بكني هيچ اتفاقي نميفته هم گله چرا مكنه هم تو به كارات ميرسي...

 


ادامه مطلب
[ 26 مهر 1389برچسب:, ] [ 17:54 ] [ namakdoon ]

چندی پیش در یکی از جلسات ، یکی از اعضا خاطره جالبی از سفرش به ژاپن نقل کرد. این خاطره جالب شاید یکی از دلایلی باشد که نشان میدهد چرا ژاپن درحال پشت سرگذاشتن همه قدرت‌های صنعتی در دنیا است....


ادامه مطلب
[ 26 مهر 1389برچسب:, ] [ 17:42 ] [ namakdoon ]

مسئولين يک مؤسسه خيريه متوجه شدند که وکيل پولداري در شهرشان زندگي مي‌کند و تا کنون حتي يک ريال هم به خيريه کمک نکرده است. پس يکي از افرادشان را نزد او فرستادند...


ادامه مطلب
[ 26 مهر 1389برچسب:, ] [ 12:42 ] [ namakdoon ]

یک روز صبح، چنگيزخان مغول و درباريانش براي شکار بيرون رفتند. همراهانش تيرو کمانشان را برداشتند و چنگيزخان شاهين محبوبش را روي ساعدش نشاند. شاهين از هر پيکاني دقيق تر و بهتر بود، چرا که مي توانست در آسمان بالا برود و آنچه را ببيند که انسان نمي ديد....


ادامه مطلب
[ 26 مهر 1389برچسب:, ] [ 12:24 ] [ namakdoon ]

بين دو جنگ قادسيه و نهاوند چهار ماه فاصله بود. در اين بين، عمر بن الخطاب (خليفه دوم مسلمين)، به يزدگرد سوم (بيست و هشتمين پادشاه ساساني) نامه اي نوشت و در پي آن يزدگرد سوم ساساني پاسخش را به اين نامه داد. نسخه اصلي اين نامه ها هم اكنون در موزه لندن نگهداري ميشوند...


ادامه مطلب
[ 26 مهر 1389برچسب:, ] [ 11:51 ] [ namakdoon ]

اردوان (سومين پادشاه اشكاني و فرزند تيرداد يكم) پادشاه ايران از بستر بيماري برخواسته بود با تني چند از نزديكان ، كاخ فرمانروايي را ترك گفت و در ميان مردم قدمي مي زد . به درمانگاه شهر كه رسيدند اردوان گفت به ديدار پزشك خويش برويم و از او بخاطر آن همه زحمتي كه كشيده قدرداني كنيم . چون وارد درمانگاه شد كودكي را ديد كه پايش زخمي شده و پزشك پايش را معالجه مي نمايد ...


ادامه مطلب
[ 25 مهر 1389برچسب:, ] [ 22:19 ] [ namakdoon ]

صفحه قبل 1 ... 2 3 4 5 6 ... 10 صفحه بعد

.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

Every sixty seconds you spend angry, upset or mad, is a full minute of happiness you'll never get back. هر 60 ثانيه اي را كه با عصبانيت، ناراحتي و يا ديوانگي بگذراني، از دست دادن يك دقيقه از خوشبختي است كه ديگر به تو باز نميگردد *Life is short, Break the rules, Forgive quickly, Kiss slowly, Love truly, Laugh uncontrollably, And never regret anything that made you smile. زندگي كوتاه است، قواعد را بشكن، سريع فراموش كن، به آرامي ببوس، واقعاً عاشق باش، بدون محدوديت بخند، و هيچ چيزي كه باعث خنده ات ميگردد را رد نكن
امکانات وب
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 33
بازدید ماه : 277
بازدید کل : 32411
تعداد مطالب : 114
تعداد نظرات : 88
تعداد آنلاین : 1



Alternative content